پسرم روزها تند و تند میگذره و شما به پایان 12 امین ماه زندگیت نزدیک میشی و اینقدر این روزها شیرین و خواستنی شدی که اگه تک تک دقیقه های با تو بودن را هم ثبت کنم بازم حق مطلب را ادا نکردم. نمیدونم از چی بنویسم از حرفهایی که میخوای بزنی و میزنی و ما نمیفهمیم ، یا از قدمهایی که تلاش میکنی تنهایی برداری، از نگاههای معصومانه ات یا از دست های کوچولوی خوشگلت که تا ذوق میکنی شروع به دس دسی میکنند. پسرم ، چقدر زود گذشت این یک سال. مطمئنم دلم حسابی برای این روزها تنگ میشه همون طور که دلم برای روزهایی که تو دلم بودی و بهم لگد میزدی تنگ شده. اینقدر این یک سال زود گذشته که هنوز خوشبختی تو رو داشتن باورمون نشده و میدونیم اگه روزی هزار...